گریه شبانه
دیشب برای دادن کادوی روز مادر مامی ، پایین رفتیم و کیان طبق معمول قاطی کرده بود و می خواست بره خونه عمو علی و با موبایلش بازی کند. با اصرار نگهش داشتیم ولی موقع بالارفتن ، رفت خونه علی . من و حسین کلافه شدیم . سریعا کارهامون را انجام دادیم و خوابیدیم . کیان ساعت 11:15 آمد بالا . و تا دید ما خوابیدیم کلید را روی میز توالت گذاشت و رفت تو تختش خوابید و اول باصدای آروم بعد با صدای بلند گریه کرد و می گفت اشتباه کردم رفتم خونه خانه مریم ، حالا مامانم دیگه شب پیشم نمی خوابه ، دیگه شب نمی رم خونه خاله مریم .